آوینآوین، تا این لحظه: 11 سال و 2 روز سن داره

نورآوین پرنسس مامان و باباش

9 ماهگیت مبارک

عزیزم امروز ٩ ماهه شدی قربون چشمات برم خیلی شیطون شدی با روروک میای تو اشپز خونه میری جلوی ایینه فر خودتا میبینی میگی کیه و میخندی تازه بابا  و اقا هم دست و پا شکسته میگی سینه خیزم میری مثل سربازاوقتی هم بابا میاد دم در ذوق میکنی که بری پیشش چون نمیتونی تند بری نگاه من میکنی و گریه میکنی که من ببرمت بعد هم میچسبی بهش که ببرت و دیگه نمیای پیش من وقتی هم میری پیش مامان جون یا بابا جون همین کارا میکنی . عزیزم هنوز وقت نکردم از نه ماهگیت عکس بگیرم فقط امروز که رفته بودی خونه اقا جون عمه ات ازت گرفته بود و برام فرستاد اینا فعلا داشته باش تا بعد خودم عکس بگیرم وبذارم اینم چنتا عکس ٣ ماهگیت خونه خودم...
30 بهمن 1392

روزی که به دنیا اومدی

  عزیزم شما در روز١٤ اردیبهشت به دنیا اومدی در بیمارستان صدوقی اصفهان اون روز من و بابایی و دو تا مامان جونات با باباجون ساعت ٥ صبح رفتیم بیمارستان و نزدیک ساعت ١١ شما به دنیا اومدی بعد از ظهرش همه اومدن دیدنت عمه ها خاله ها و عمو و زن عموت زن عمو و خاله و دختر خاله های من اون روز خیلی بارون میومد ما هم خواستیم اسمتا بذاریم باران حتی اون روزی هم که رفتیم سونو گرافی بارون میومد گفتم اگه دختر شد اسمش بارانه اما دیگه نشد تصویب نشد و اسمی که از اول دوست داشتما گذاشتیم      اینم عکسای روزی که از بیمارستان مرخص شدی   اینم عکس سر در بیمارستان ...
29 بهمن 1392

سلام

سلام من یه مامان تنبل بعد از ٩ ماه تازه وقت کردم واسه دختر خوشگلم وبلاگ درست کنم وخاطرات وعکس براش بذارم به زودی همه اتفاقات از قبل از تولدش تا الان را میذارم ...
14 بهمن 1392
1